شیـن میـم دال ..

شهیـد محـمد رضـا دهقـان امیـری ..

شیـن میـم دال ..

شهیـد محـمد رضـا دهقـان امیـری ..

بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم» ثبت شده است

پنجشنبه شب بود که در عالم خواب دیدم در مکانی فرا زمینی قرار دارم(زیرپاهایم ابر بود و فضا تاریک...)

جای خاصی در خوابم مشخص بود که من اجازه رفتن به آن جا را نداشتم.

از همان مکان،مادربزرگم که از سادات علوی هستند را با لباسی بسیار زیبا و آراسته ، در حالی که روی تختی خوابیده بودند ،بیرون آوردند و به من این اجازه داده شد که چند لحظه ای با ایشان صحبت کنم.

زمان زیادی نگذشته بود که ناگهان در آن فضا همهمه ای به پا شد.
عده ای از سادات که همگی لباس سبز پوشیده بودند از آن مکان بیرون دویدند؛

گویی همگی به پیشواز شخصی مهم میرفتند!
من که با کنجکاوی به این ازدحام و شلوغی نگاه میکردم ،علت را از مادربزرگم جویا شدم.

مادربزرگم گفت:

"مگه نمیبینی؛ عزراییل داره میاد…!؟"

ترس و وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود که ناگهان موجودی عجیب باقدی بلند و لباسی زیبا، به من نگاهی انداخت و گفت شما نترسید!

امشب "مهمانی ویژه" داریم که به استقبالش میرویم
و به دنبال او سادات به راه افتادند…

ولوله ای بر پا شد…

من از خواب پریدم و چند ساعت بعد
تلفن منزل ما زنگ خورد!
از آن طرف خط خبر به معراج رفتن شهید محمدرضا دهقان داده میشد و من به این می اندیشیدم که چند ساعت قبل در آسمانها نظاره گر استقبال عرشیان از این شهید آسمانی بودم۰


به نقل از #اقوام_شهید_محمدرضادهقان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۸
خانوم ِ دانِشجو :)